کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را

    کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را

    تلخ می گویی و من می بینمت از دور و بس

    زهر کی آید فرو، گر ننگرم تریاک را

    غنچه دل ته به ته بی گلرخان خونست از آنک

    بوستان زندان نماید، مردم غمناک را

    چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک

    بوستان زندان نماید، مردم غمناک را

    چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک

    کرد تردامن رخت این چشمهای پاک را

    گر به کویت خاک گردم نیست غم، لیکن غم است

    کز سر کویت بخواهد باد برد این خاک را

    شهسوارا، عیب فتراک است صید چون منی

    گاه بستن عذرخواهی کن ز من فتراک را

    چون دلم زو چاک شد، ای پندگو، راضی نیم

    از رگ جان خود اردوزی در این دل چاک را

    چشمه عمرست و خلقی در پیش، حیفی قویست

    آشنایی با چنان دریا، چنین خاشاک را

    ناله جانسوز خسرو کو به دلها شعله زد

    رحمتی ناموخت آن سنگین دل ناباک را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha