به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شهری ست معمور و درو از هر طرف مه پاره ای
مسکین دلم صد پاره و در دست هر مه پاره ای
اشکال هر کس را ببین کاندر میان آن همه
دارد هوای کشتنم ناوک زنی خونخواره ای
هر کس که با او می کند دعوی ز حسن و دلبری
باید ز سروش قامتی، وز برگ گل رخساره ای
زینسان که ماه عارضش شد آفتاب دیگران
هرگز به بخت ما نشد طالع چنین سیاره ای
صد چاک گشته سینه ام از کاوکاو عشق تو
مسکین دل ریشم درو چون طفل در گهواره ای
چون وعده وصلی دهد، رخ پوشد و پنهان شود
جز جانسپاری چون کند خسرو به هر نظاره ای
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.