کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زینسان که از هر موی خود زنجیر صد دل می کنی

    مردن هم از گیسوی خود بر خلق مشکل می کنی

    هم جان و تن مأوای تو، هم دیده و دل جای تو

    ای از تو ویران خانه ها هر جا که منزل می کنی

    بیرون میا در آفتاب، آزرده م گردد تنت

    با روی خود با روی او نسخه مقابل می کنی

    دلها بری و خون کنی، ای ظالم، آخر رحمتی

    آن دل که خواهی کرد خون بهر چه حاصل می کنی

    با خار و خس خاک رهش کردم به دیده، گفت چون

    می نایم از ننگ اندرون، خانه چه کهگل می کنی

    بر من چه غمزه می زنی، کآمد به لب جانم ز غم

    این جان یک دم مانده را بهر چه بسمل می کنی؟

    ای پندگو، گر شد فزون از خوردن خون جگر

    چون من نخواهم زیستن دانم چه بر دل می کنی

    خاک ره خود می کنی آلوده از خون کسان

    چون حق چشم ماست این، بهر چه بسمل می کنی؟

    خسرو که در چاه زنخ اندازی و برناریش

    جادوست، پس او را نگر، در چاه بابل می کنی؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha