کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می گذری که سینه را وقف هوای خود کنی

    من که بوم که بر دلم داغ جفای خود کنی

    گویمت این چنین مرو، وز بد چشم کن حذر

    لیک تو گفت نشنوی، کار برای خود کنی

    حیف بود که در روش پای تو بر زمین رسد

    دیده به خاک می نهم، گر ته پای خود کنی

    ماهی و آفتاب سان گرم بر آسمان روی

    آه مرا اگر شبی راهنمای خود کنی

    گفتی اگر نگه کنی دو رخ من سزا کنم

    آینه گر کنی نگه، هم تو سزای خود کنی

    جان تو هست در دلم، وز سر لطف و مردمی

    هر چه بجای دل کنی، آنگه بجای خود کنی

    خسرو از اشتیاق تو سوخته گشت و وقت شد

    گر نظری به مرحمت سوی گدای خود کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha