کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عزیزی همچو جان، ار چه چو خاکم خوار بگذاری

    به حق عزتی کاندر دل من دارد آن خواری

    جفا پیرایه حسن است، آن کن جان من بر من

    که خوبان را نزیبد زیور مهر و وفاداری

    به تیغم گر کنی صد شاخ و از بیخم بیندازی

    ترا سرسبز می خواهم، ندارم برگ بیزاری

    ز غمزه کشتیم، اکنون به بوسیدن لبی تر کن

    کرم کن آخر این شربت که زخمی خورده ام کاری

    چو گم کردم به زیر خاک در کوی فراموشان

    فرامش گشتگان خاک را گه گاهی یاد آری

    وه، ای خواب اجل، آخر نخواهی آمدن وقتی

    هم امروزم به خوبان خوش که من مردم ز بیداری

    به هشیاری ندارم تاب غم، ساقی، بیار آن می

    که آتش رنگ شد، آتش زنم در روی هوشیاری

    مزن، ای دوست، چندین بر گرفتاران دل طعنه

    مبادا هیچ دشمن را به دست دل گرفتاری

    به صد جان شکر می گوید، جفاهای ترا خسرو

    شکایت گونه ای دارد هم از تو گر بدین کاری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha