کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خیالی کرده ام وین از خیال خود نمی دانی

    ز ابرو پرس اگر جور هلال خود نمی دانی

    نهادی سنبله بر مشتری و می کشی خلقی

    منت آگه کنم گر تو وبال خود نمی دانی

    ز جولان سمندت دور بادا چشم بد گرچه

    صف موران مسکین پایمال خود نمی دانی

    مه دو هفته می خوانی رخ خود را و من چون مه

    همی کاهم که در خوبی کمال خود نمی دانی

    مگو ای شاخ خلق از دیدنم بهر چه می میرند

    تو یعنی از بلای زلف و خال خود نمی دانی

    دمی با مردم دیده نشستی پس دم دیگر

    اگر زین هم نشینی بد ملال خود نمی دانی

    بخواهد رفت ناگه جان . . . خود درین خسرو

    که حالی در چنین نظاره حال خود نمی دانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha