به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
خیالی کرده ام وین از خیال خود نمی دانی
ز ابرو پرس اگر جور هلال خود نمی دانی
نهادی سنبله بر مشتری و می کشی خلقی
منت آگه کنم گر تو وبال خود نمی دانی
ز جولان سمندت دور بادا چشم بد گرچه
صف موران مسکین پایمال خود نمی دانی
مه دو هفته می خوانی رخ خود را و من چون مه
همی کاهم که در خوبی کمال خود نمی دانی
مگو ای شاخ خلق از دیدنم بهر چه می میرند
تو یعنی از بلای زلف و خال خود نمی دانی
دمی با مردم دیده نشستی پس دم دیگر
اگر زین هم نشینی بد ملال خود نمی دانی
بخواهد رفت ناگه جان . . . خود درین خسرو
که حالی در چنین نظاره حال خود نمی دانی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.