امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۲۹: می گذری که سینه را وقف هوای خود کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می گذری که سینه را وقف هوای خود کنی من که بوم که بر دلم داغ جفای خود کنی گویمت این چنین مرو، وز بد چشم کن حذر لیک تو گفت نشنوی، کار برای خود کنی حیف بود که در روش پای تو بر زمین رسد دیده به خاک می نهم، گر ته پای خود کنی ماهی و آفتاب سان گرم بر آسمان روی آه مرا اگر شبی راهنمای خود کنی گفتی اگر نگه کنی دو رخ من سزا کنم آینه گر کنی نگه، هم تو سزای خود کنی جان تو هست در دلم، وز سر لطف و مردمی هر چه بجای دل کنی، آنگه بجای خود کنی خسرو از اشتیاق تو سوخته گشت و وقت شد گر نظری به مرحمت سوی گدای خود کنی امیر خسرو دهلوی