به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گر تو رنج من مسکین گدا بشناسی
جور از حد نبری، حد جفا بشناسی
من جز از تو نشناسم به حق خدمت تو
تو نه آنی که حق خدمت ما بشناسی
تو که از کبر و منی می نشناسی خود را
من مسکین گدا را کجا بشناسی
ز فراقت ز ضعیفی همه خلقم بشناخت
ور تو بینی نه همانا که مرا بشناسی
بسته موی توام، ور به تنم در نگری
موی در موی کنی فرق و مرا بشناسی
برده ای صد دل و زنهار که نیکو داری
که دلم زان همه دلها، صنما، بشناسی
از درون سوختگی دارد و از بیرون داغ
این نشان بهر همان است که تا بشناسی
چون درون جگرم جای گرفتی زنهار
چون بریزی نمکی از لب و جا بشناسی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.