کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم

    چند بر یاد جمالت به خیالت بینم

    شاه حسنی و سپاه تو بلا و فتنه

    جان کشم پیش و بدان جاه و جلالت بینم

    چون بگنجم به دو لب بس بودم کاین تن خویش

    در تن صافی چون آب زلالت بینم

    نیست بس آن که شبم بی تو چه سالی گذرد

    وین بتر بین که ز دوری مه و سالت بینم

    خواهمت سیر ببینم که بمیرم در حال

    این ندانی که به امید وصالت بینم

    چشمم از گوش برد رشک که نامت شنود

    گوشم از چشم خورد، خون، چو خیالت بینم

    می خورم خون ز سفالی که تو می نوشی

    که چرا در لبت آلوده سفالت بینم

    ای که می سوزیم از پند و نصیحت، یارب

    که بسان دل خود سوخته حالت بینم

    صنما، خسروم آخر به قفس مانده اسیر

    تا کی از دور در آن کنجد خالت بینم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha