به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زمان پهلو
از آهن بادیم یا سنگ، نه از استخوان پهلو
تو شب بر بستر نازی و من تا روز، در کویت
میان خاک و خون غلطان ازین پهلو، از آن پهلو
خیالی ماندم از دستت، برهنه چون کنم خود را
که بر اندام من یک یک شمردن می توان پهلو
چنین شبهای بی پایان و من بر بستر اندوه
از آن پهلو برین پهلو، وزین پهلو بر آن پهلو
اگر بالا کنی یک گوشه ابرو، فرو ماند
مه نو کز بلندی می زند با آستان پهلو
وفاداری بیاموز از خیال خویشتن باری
که از من وانگیرد روز تا شب یک زمان پهلو
کنارم گیر تا بر هم نشیند پشت و پهلویم
که دل بیرون شده ست و مانده جایی در میان پهلو
تو خوش می خسپ کز خواب جوانی بس که سرمستی
به هر پهلو که می خسپی نمی گردی از آن پهلو
من و شبها و خاک در که داد آن بخت خسرو را
که بهر خواب پهلویت نهد، ای داستان، پهلو
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.