به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
منم امروز ز روی چو تو یاری مانده
باده عیش ز سر رفته خماری مانده
چشم و سینه به گذری های تو بر ره سوده
دیده پر خاک و دلی پر ز غباری مانده
عشق خون خوردن و جان سوختنم فرموده
من به نزدیک خود اندر سرکاری مانده
رفته از پیش نظر نقش نگار زیبا
بر رخ از خون جگر نقش و نگاری مانده
بوستانی که درو جز گل بی خار نبود
چون توان دید که گل رفته و خاری مانده
وه در این فتنه که فریاد رسد جان مرا
ترک قتال و فرس تند و شکاری مانده
ای صبا، عذری بخواهیش اگر ما رفتیم
راه خونخوار و خر افتاده و باری مانده
دوستان باز نیاید دل من بگذارید
کشته صیدی ست به فتراک سواری مانده
خلق گویند که بی او به چه سانی خسرو؟
چون بود بلبل مسکین ز بهاری مانده
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.