امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۳۱: منم امروز ز روی چو تو یاری مانده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم امروز ز روی چو تو یاری مانده باده عیش ز سر رفته خماری مانده چشم و سینه به گذری های تو بر ره سوده دیده پر خاک و دلی پر ز غباری مانده عشق خون خوردن و جان سوختنم فرموده من به نزدیک خود اندر سرکاری مانده رفته از پیش نظر نقش نگار زیبا بر رخ از خون جگر نقش و نگاری مانده بوستانی که درو جز گل بی خار نبود چون توان دید که گل رفته و خاری مانده وه در این فتنه که فریاد رسد جان مرا ترک قتال و فرس تند و شکاری مانده ای صبا، عذری بخواهیش اگر ما رفتیم راه خونخوار و خر افتاده و باری مانده دوستان باز نیاید دل من بگذارید کشته صیدی ست به فتراک سواری مانده خلق گویند که بی او به چه سانی خسرو؟ چون بود بلبل مسکین ز بهاری مانده امیر خسرو دهلوی