امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۴۸: بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زمان پهلو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زمان پهلو از آهن بادیم یا سنگ، نه از استخوان پهلو تو شب بر بستر نازی و من تا روز، در کویت میان خاک و خون غلطان ازین پهلو، از آن پهلو خیالی ماندم از دستت، برهنه چون کنم خود را که بر اندام من یک یک شمردن می توان پهلو چنین شبهای بی پایان و من بر بستر اندوه از آن پهلو برین پهلو، وزین پهلو بر آن پهلو اگر بالا کنی یک گوشه ابرو، فرو ماند مه نو کز بلندی می زند با آستان پهلو وفاداری بیاموز از خیال خویشتن باری که از من وانگیرد روز تا شب یک زمان پهلو کنارم گیر تا بر هم نشیند پشت و پهلویم که دل بیرون شده ست و مانده جایی در میان پهلو تو خوش می خسپ کز خواب جوانی بس که سرمستی به هر پهلو که می خسپی نمی گردی از آن پهلو من و شبها و خاک در که داد آن بخت خسرو را که بهر خواب پهلویت نهد، ای داستان، پهلو امیر خسرو دهلوی