به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو
مردمی باشد که بنشینی چو بینایی درو
ماه را با چون تویی باری که نسبت می کند
نیست چون عیاری و شوخی و رعنایی درو
در رخت گم گشت عقل و گفت، یارب، چون کنم
وصف زیبایی که حیران است زیبایی درو
عشق استاد است و شاگردش بلای کوی دوست
مکتبش بدبختی وتعلیم رسوایی درو
تشنه تو میرد آب زندگی گر بیندت
زنده ای سیراب گردد گر فرود آیی درو
گرد کویت را نبیزم من به دامان دو چشم
زانکه گم گردد دل بد روز هر جایی درو
خلق گوید، خسروا، از عشق کی دیوانه شد
چون کند بیچاره، چون نبود شکیبایی درو
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.