کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرزوی تو

    بباید خون من تا جان کنم قربان خوی تو

    دلم بستی چو در زلف درازش آن قدر رشته

    که گردد هر زمان گرد سر هر تار موی تو

    تو خود هم زین دل پر خون برون بر حال دل، جانا

    که من گفتن نمی آرم بر آن خوی نکوی تو

    نمازت را به خون بودی وضوی مردم دیده

    چو خون کم شد تیمم می کند از خاک کوی تو

    تو خوش خوش می روی چون گل به پیشت بادپا خندان

    هزاران جان سرگشته دوان دنبال بوی تو

    به راهت خاک گشته عاشقانست و تو در جولان

    مبادا کان چنین گردی نشنید گرد روی تو

    نمی یابد خبر خلق از دل گم گشته جز آن دم

    که بوی خون دلها باد می آرد ز سوی تو

    نه بر تو بلکه هم بر دیده خود می نهم منت

    اگر دزدیده پا گردم ز بهر جست و جوی تو

    من و شبها و بیداری و حیرانی و خاموشی

    که محرم نیست خسرو را زبان در گفت و گوی تو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha