امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۶۸: مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو مردمی باشد که بنشینی چو بینایی درو ماه را با چون تویی باری که نسبت می کند نیست چون عیاری و شوخی و رعنایی درو در رخت گم گشت عقل و گفت، یارب، چون کنم وصف زیبایی که حیران است زیبایی درو عشق استاد است و شاگردش بلای کوی دوست مکتبش بدبختی وتعلیم رسوایی درو تشنه تو میرد آب زندگی گر بیندت زنده ای سیراب گردد گر فرود آیی درو گرد کویت را نبیزم من به دامان دو چشم زانکه گم گردد دل بد روز هر جایی درو خلق گوید، خسروا، از عشق کی دیوانه شد چون کند بیچاره، چون نبود شکیبایی درو امیر خسرو دهلوی