به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم
او کند ناز و من از دور تماشا بینم
دوش مه دیدم و گفتم که ترا می ماند
زهره ام نیست ازین شرم که بالا بینم
لشکر جانش که پیراهن دلها گویی
بس منش خواهم از اغیار که تنها بینم
دل من گاه خرامیدنش از دست برفت
هر کجا پای نهاده ست من آنجا بینم
دل نه و صبر نه و هوش نه و طاقت نه
من در آن صورت زیبا به چه یارا بینم؟
وعده فرداست به فردا بکشم، من، مگر از آنک
بامدادان رخ شهزاده والا بینم
شمس آفاق خضر خان که به لطف جان بخش
هر دمش معجزه خضر و مسیحا بینم
آخر، ای شاخ گل تازه نوبر، تا چند
خار حسرت خورم و جانب خرما بینم؟
کیست خسرو که کند بوسه ز پای تو هوس؟
این بسم نیست که از دور در آن پابینم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.