کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان

    نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان

    بمردم و نگشادم غمش، چو جان بدهم

    ببر حکایت و بر محرمان راز رسان

    به جان کاسته افسانه فراق بگو

    به شمع سوخته پروانه گداز رسان

    کجایی، ای که دلت بر هلاک ناخوش بود

    بیا و مژده بدان لعل دلنواز رسان

    من آنچه می کشم اندر درازی شبها

    به روزگار سر زلف او فراز رسان

    دلم ببردی و ترسم که درد آن رسدت

    دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان

    حریف می طلبد نرگس مقامر تو

    خبر به حلقه مردان پاکباز رسان

    چو نیم خورده خود باده بر زمین فگنی

    بگو «به روح ستم کشتگان ناز رسان »

    ز ناز این همه نتوان فروخت بر خسرو

    شکسته را قدری مرهم نیاز رسان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha