به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یک دگر خلق به سودای دل و جان گفتن
من و سودا و همه شب غم پنهان گفتن
پرسیم بر که شدی عاشق، والله بر تو
مختصر شد، هنری نیست فراوان گفتن
گفت تلخ از لب شیرین تو زهر است، دگر
پرسی از بنده تو آن چشمه حیوان گفتن
خون شود دل که کنم با تو ز زلف تو گله
بر چنان رویی و آنگاه پریشان گفتن
بهترین روز مرا خواب اجل خواهد بود
زین همه شب به دل افسانه هجران گفتن
نام تو گویم و حسرت خورم، آری چه کنم
کام شیرین نشود از شکرستان گفتن
چند گویی «غم خود گو، ز سر من بگذر»
کاین حدیث است که بر روی تو نتوان گفتن
گفتیم «جانت چگونه ست ز هجرم » یعنی
جز ترا نیز توان با دگری جان گفتن!
سوز خسرو همه پرسند، ولی چون نکنم
کآتش جان و جگر بیش شود زان گفتن
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.