به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و من با او
لبی و صد فسون در وی، خطی و صد فتن با او
قبا را بر زده دامن به خونریزی و از مژگان
چو قصابی کشیده تیغ و زلف چون رسن با او
ز بیم خلق ازو در می کشیدم پای خود، لیکن
مرا برداشته می بزد آب چشم من با او
فلک هرگز گذارد ماه را در گرد شب گشتن
اگر زان طره شبرنگ باشد یک شکن با او؟
مرا گویی که هر کس بیند از سودای آن روزی
که آن دیوانه می آید، جهانی مرد و زن با او
گریبانم به صد چاک است ازین حسرت که تا روزی
برهنه در برش گیرم که نبود پیرهن با او
نگارا، همچو جان در تن درا اندر بر خسرو
برون کن جان رسمی را که راضی نیست تن با او
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.