کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیستن

    تا غمش در سینه باشد، شاد نتوان زیستن

    دشمنی چون عشق در بنیاد دل افشرده پای

    بر امید صبر بی بنیاد نتوان زیستن

    قوت جان من تویی، چند از صبا بویی و بس

    آخر این کس مردن است، از باد نتوان زیستن

    دل مرا شاهد پرست و ناز آن بدخو بلا

    با چنین دل از بلا آزاد نتوان زیستن

    من به جان مرغ اسیر و خلق گوید صبر کن

    ایمن اندر رشته صیاد نتوان زیستن

    هر کجا گفتار شیرین رخنه در جان افگند

    حاضر مردن کم از فرهاد نتوان زیستن

    گر چه من سختی کشم، آخر جفا را هم حد است

    هم تو دانی کاندرین بیداد نتوان زیستن

    روزگار من پریشان شد ز یاد زلف تو

    در چنین ویرانه آباد نتوان زیستن

    جور کش، خسرو، مزن دم از جفای دوستان

    روز و شب با ناله و فریاد نتوان زیستن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha