امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۱۶: در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیستن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیستن تا غمش در سینه باشد، شاد نتوان زیستن دشمنی چون عشق در بنیاد دل افشرده پای بر امید صبر بی بنیاد نتوان زیستن قوت جان من تویی، چند از صبا بویی و بس آخر این کس مردن است، از باد نتوان زیستن دل مرا شاهد پرست و ناز آن بدخو بلا با چنین دل از بلا آزاد نتوان زیستن من به جان مرغ اسیر و خلق گوید صبر کن ایمن اندر رشته صیاد نتوان زیستن هر کجا گفتار شیرین رخنه در جان افگند حاضر مردن کم از فرهاد نتوان زیستن گر چه من سختی کشم، آخر جفا را هم حد است هم تو دانی کاندرین بیداد نتوان زیستن روزگار من پریشان شد ز یاد زلف تو در چنین ویرانه آباد نتوان زیستن جور کش، خسرو، مزن دم از جفای دوستان روز و شب با ناله و فریاد نتوان زیستن امیر خسرو دهلوی