به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
باز آمد آن که سوخته اوست جان من
خون گشته از جفاش دل ناتوان من
هر چند بینمش، هوسم بیش می شود
روزی در این هوس رود البته جان من
آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش
روزی اگر ز خاک نیایی نشان من
ای زاهد، آن قدر که دعا می کنی مرا
نامش بگوی بهر خدا از زبان من
داغ غلامی تو دریغم بود از آن
هیچ است و باز هیچ بهای گران من
بیگانگی مکن چو در آمیختی به جان
جان خود از آن تست و خلاص تو آن من
گفتی «حدیث بوسه تو دانی، ز من مپرس
زیرا نگنجد این سخن اندر دهان من »
چون نالم از غم تو که پرورده وی است
گر بشکنند بند ز بند استخوان من
ای مهر آرزوی، ز خسرو بتافتی
شرمت نیامد از من و اشک روان من
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.