امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸۶: باز آمد آن که سوخته اوست جان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز آمد آن که سوخته اوست جان من خون گشته از جفاش دل ناتوان من هر چند بینمش، هوسم بیش می شود روزی در این هوس رود البته جان من آنجا طلب مرا که بود گرد توسنش روزی اگر ز خاک نیایی نشان من ای زاهد، آن قدر که دعا می کنی مرا نامش بگوی بهر خدا از زبان من داغ غلامی تو دریغم بود از آن هیچ است و باز هیچ بهای گران من بیگانگی مکن چو در آمیختی به جان جان خود از آن تست و خلاص تو آن من گفتی «حدیث بوسه تو دانی، ز من مپرس زیرا نگنجد این سخن اندر دهان من » چون نالم از غم تو که پرورده وی است گر بشکنند بند ز بند استخوان من ای مهر آرزوی، ز خسرو بتافتی شرمت نیامد از من و اشک روان من امیر خسرو دهلوی