کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش رخ بر آستانش سوده ام

    گرد دولت را بر او اندوده ام

    جان بهانه جوی و می بینم رخت

    بین که من بر خود چه نابخشوده ام!

    از درت سنگی زدندم نیم شب

    سگ گمان بردند و آن من بوده ام

    درپذیر، ای کعبه، چو مردم به راه

    گر نکردم حج، رهی پیموده ام

    کشت هجرم، خونبهایم این بس است

    کاین قدر گویی که من فرسوده ام

    دیدنت روزی به خوابم هم مباد

    که شبی در هجر تو نغنوده ام

    مستی خون خوردن است این در سرم

    تو همی دانی که خواب آلوده ام

    دل بسی جان می کند با من به عشق

    در تب غمهاش از آن افزوده ام

    ازتری خواهد چکیدن، گوییا

    آن لبان لعل کش بستوده ام

    غم بکشت و پرسیم، خسرو، چه حال؟

    شکر کز لطف تو بخت آسوده ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha