امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸۰: دوش رخ بر آستانش سوده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش رخ بر آستانش سوده ام گرد دولت را بر او اندوده ام جان بهانه جوی و می بینم رخت بین که من بر خود چه نابخشوده ام! از درت سنگی زدندم نیم شب سگ گمان بردند و آن من بوده ام درپذیر، ای کعبه، چو مردم به راه گر نکردم حج، رهی پیموده ام کشت هجرم، خونبهایم این بس است کاین قدر گویی که من فرسوده ام دیدنت روزی به خوابم هم مباد که شبی در هجر تو نغنوده ام مستی خون خوردن است این در سرم تو همی دانی که خواب آلوده ام دل بسی جان می کند با من به عشق در تب غمهاش از آن افزوده ام ازتری خواهد چکیدن، گوییا آن لبان لعل کش بستوده ام غم بکشت و پرسیم، خسرو، چه حال؟ شکر کز لطف تو بخت آسوده ام امیر خسرو دهلوی