امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶۴: یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارب، آن روز بیابم که جمالت بینم چند بر یاد جمالت به خیالت بینم شاه حسنی و سپاه تو بلا و فتنه جان کشم پیش و بدان جاه و جلالت بینم چون بگنجم به دو لب بس بودم کاین تن خویش در تن صافی چون آب زلالت بینم نیست بس آن که شبم بی تو چه سالی گذرد وین بتر بین که ز دوری مه و سالت بینم خواهمت سیر ببینم که بمیرم در حال این ندانی که به امید وصالت بینم چشمم از گوش برد رشک که نامت شنود گوشم از چشم خورد، خون، چو خیالت بینم می خورم خون ز سفالی که تو می نوشی که چرا در لبت آلوده سفالت بینم ای که می سوزیم از پند و نصیحت، یارب که بسان دل خود سوخته حالت بینم صنما، خسروم آخر به قفس مانده اسیر تا کی از دور در آن کنجد خالت بینم امیر خسرو دهلوی