به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذشت
حال چندین دل آسوده ز سامان بگذشت
خلق دریافت به بویش که همو می گذرد
کرد غمازی خود، گر چه که پنهان بگذشت
دیدم آن روی چو خورشید و زدم عطر که تا
نرود او و شنید و خوش و خندان بگذشت
شب ز خونابه دل خاک درش می شستم
کامد اندر دل من ناگه و گریان بگذشت
دی همی گفت که جامه هدر از دیدن من
گریه افتاد به دامان و گریبان بگذشت
زیستن خواستمی از پی رویش زین پیش
دیر زی تو که کنون کار من آسان بگذشت
چند گویی که کنون با تو سخن خواهم گفت
چه کنی مرهم ریشی که ز درمان بگذشت
خسرو از گفته پشیمانست که حال دل گفت
که غمی در دلش آمد که پشیمان بگذشت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.