به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه خم است
زیر آن موی رخت از گل خندان چه کم است
چند گویی که مکن صورت جورم از چشم
مردم چشم تو خود صورت جور و ستم است
ما چو از زلف تو زنار ببستیم، اکنون
هم به روی تو اگر روی مرا بر صنم است
گاه گاهی که دمی نیم دمی همچو مسیح
زندگانی اگرم هست همان نیم دم است
ای لب از خون دلم شسته ز بهر خونم
تا چه در دست که لبهای ترا در شکم است
دل من سوی عدم رفت به همراهی صبر
از لب خود خبری پرس که راه عدم است
ماند با خط تو چسبیده سیاهی دو چشم
زان که خط توتر و دیده من نیز نم است
چه سبب خط ترا ماه بود در فرمان
مگر از خامه دستور عطارد رقم است
مگر از جرعه جام کرمت شسته شود
دل خسرو که بیالوده ز اندوه و غم است
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.