به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان داشت
مرده هجر ز بوی تو همه شب جان داشت
روی تو دیدم و شد درد فراموش مرا
سینه کز ناوک هجرت به جگر پیکان داشت
دل من، گر چه به بیداد شد از زلف تو تنگ
ملک او شد که ز سلطان رخت فرمان داشت
باز با زلف تو بدخو شد و اینک پس ازین
دل دیوانه به زنجیر نگه نتوان داشت
سوزش سینه من دید و کنارم نگرفت
که هنوز این تن بد روز تب هجران داشت
ای که گویی تو که در پیش صنم سجده چه شد
این بدان گوی که آن دم خبر از ایمان داشت
جان که از کوی تو بگریخت شبش خوش بادا
جای او یار نگهداشت که جای آن داشت
نظری کردم و دزدیده مرا جان بخشید
کز رقیبان خنک دزدی من پنهان داشت
خسرو امشب شرف بندگی جانان یافت
مگس امروز سر مایده سلطان داشت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.