به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مست من بی خبر از بزم چو در خانه شود
جان به همراهی آن نرگس مستانه شود
دشمن جان خودم پیش تو، ای تیرانداز
دوست نبود که بلا ببیند و بیگانه شود
در تو حیرانست نمی داند نظارگیت
آن گهی خواهد دانست که در خانه شود
می کنم شکر جفایت که چوشه ریزد خون
بندگان را همه گفتار ندیمانه شود
ای بسا خلق که زنار مغان خواهد بست
باش تا زلف تو در کشمکش شانه شود
با چنان سلسله زلف که لیلی دارد
حق به دست دل مجنونست که دیوانه شود
ساقیا، بو که نظر بر شودم بر نظرت
باده می ریز که تا بر سر پیمانه شود
بسکه پروانه شود سوخته شمع ز عشق
عارف از سوختگی عاشق پروانه شود
همه شب خسرو و افسانه یار و هر بار
قدری گوید و سر بر سر افسانه شود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.