به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید
نسیمی از سر آن زلف تازه تر نرسید
کدام دیده خونبار شد عنانگیرش؟
که دور مانده من هیچ از آن سفر نرسید
زبان ز پرسش آیندگانم آبله شد
کز آن مسافر ره دور من خبر نرسید
بسوختم به شب هجر و کنج تنهایی
که کس ز حال من مستمند بر نرسید
کجا به صحبت یاری به عیش بنشستم؟
که هجر تیغ کشیده دو اسپه در نرسید
ز خون دیده نوشتم هزار نامه درد
هنوز قصه اندوه من، به سر نرسید
گذشت بر دلم اندوه صد هزار قیاس
هنوز این شب هجر مرا سحر نرسید
به صد دعا نظری خواست در رخش، خسرو
در انتظار بمرد و بدان نظر نرسید
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.