کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش

    معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بد خویش

    گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی

    زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش

    گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی

    من از خود بی خبر، مشغول در نظاره رویش

    به نرمی شانه کن در مویش، ای مشاطه کز دردش

    رگ جان بگسلد ما را، مبادا بگسلد مویش

    گذشته ست آن که مستم کردی از بویش، صبا، اکنون

    خرابم هم به بوی خود که از من می زند بویش

    رخی بر خاک می سایم کیم من تا قبول افتد

    نماز ناروای من به محراب دو ابرویش

    ازان ابروی کژ کو با کمان هندوان ماند

    نزد جز تیر زهر آلود بر جان چشم هندویش

    چه عیش است اینکه من این جا و جان من بر رعنا

    دوان سرگشته همچون گرد بادی بر سر کویش

    دل گم کرده می جستم میان خاک کوی او

    به خنده گفت چون خسرو نخواهی یافت، می جویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha