به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گرم روزی به دست افتد کمند زلف دلبندش
ستانم داد این سینه که بی دل داشت یک چندش
ز خوی تلخ او بر لب رسیده جان شیرینم
هنوز این دل که خون بادا به صد جان آرزومندش
خزان دیده نهال خشک بود از روزگار این جا
در آمد باد زلف نیکوان، از بیخ بر کندش
چه جای پند بیهوده دل شرگشته ما را
نه آن دیوانه ای دارم که بتوان داشت در بندش
شتاب عمر من بینی، مبر از دوستان، ناجا
گره بگسل ز تن جان را که دشوارست پیوندش
حیاتم بی تو دشوارست کاین دل بی تو بد خوشد
به جان و زندگانی چون توانم داشت خرسندش
نمی بینم خلاص جان نابخشوده خسرو
مگر بخشایش آرد از کرم کیش خداوندش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.