کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    من کشته روی یار خویشم

    در مانده روزگار خویشم

    زین غم که به کس نمی توان گفت

    شبهاست که غمگسار خویشم

    در خون خود ار نباشمت یار

    پس یار تویی که یار خویشم

    ساقی، بده آن قدح مرا، زانک

    من سوخته خمار خویشم

    یاران چو قرار و صبر جویند

    از من نه که برقرار خویشم

    ای ناصح من که می دهی پند

    می گوی که من به کار خویشم

    گویند که، خسروا، چه نالی؟

    من فاخته بهار خویشم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha