به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هر دم غم خود با دل افگار بگویم
چون زهره آن نیست که با یار بگویم
دشنام که می گفت شبی، هم ز زبانش
هر دم به هوس خود را صد بار بگویم
هر شب روم اندر سر آن کوی و غم خود
چون نشنود او، با در و دیوار بگویم
کو جان گرفتار که باور کند از من؟
گر من غم این جان گرفتار بگویم
افگار کنم همچو دل خود دل آن کس
کورا سخنی زان دل افگار بگویم
شب خواب شبم نی که مگر بینمت آنجا
خونابه این دیده بیدار بگویم
دردی ست در این سینه که بیرون نتوان داد
حیف است که درد تو به اغیار بگویم
خون شد ز نهفتن دل و اکنون روم، ای جان
رسوا شرم و بر سر بازار بگویم
یک روز بپرس آخر از آن محنت شبها
تا کی غم خسرو به شب تار بگویم؟
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.