امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷۴: هر دم غم خود با دل افگار بگویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر دم غم خود با دل افگار بگویم چون زهره آن نیست که با یار بگویم دشنام که می گفت شبی، هم ز زبانش هر دم به هوس خود را صد بار بگویم هر شب روم اندر سر آن کوی و غم خود چون نشنود او، با در و دیوار بگویم کو جان گرفتار که باور کند از من؟ گر من غم این جان گرفتار بگویم افگار کنم همچو دل خود دل آن کس کورا سخنی زان دل افگار بگویم شب خواب شبم نی که مگر بینمت آنجا خونابه این دیده بیدار بگویم دردی ست در این سینه که بیرون نتوان داد حیف است که درد تو به اغیار بگویم خون شد ز نهفتن دل و اکنون روم، ای جان رسوا شرم و بر سر بازار بگویم یک روز بپرس آخر از آن محنت شبها تا کی غم خسرو به شب تار بگویم؟ امیر خسرو دهلوی