کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ای دارم

    که جان غم کشی بی غیرتی بیکاره ای دارم

    بخواهم سوخت روزی عاقبت این آشنایان را

    که هر شب بر سر کویش رهی خونخواره ای دارم

    نظر در یار مشغول است و جان در بار بربستن

    تو، ای نظارگی، دانی که من نظاره ای دارم

    نمی دانم، حکیما، دل کجا شد در جگر خوردن

    ببینی در غریبستان یکی آواره ای دارم

    برآمد دودم از جان، چند سوزم زین دل پاره

    مسلمانان، نه دل دارم که آتش پاره ای دارم

    چو خاک خفتگان رفتم به رخ، و اکنون که حاصل شد

    چگونه بر چنان یاری چنین رخساره ای دارم؟

    ز آه خسروش، یارب نگیری گر چه آن نادان

    نیارد هیچ گه در دل که من بیچاره ای دارم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha