امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۳۹: نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ای دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ای دارم که جان غم کشی بی غیرتی بیکاره ای دارم بخواهم سوخت روزی عاقبت این آشنایان را که هر شب بر سر کویش رهی خونخواره ای دارم نظر در یار مشغول است و جان در بار بربستن تو، ای نظارگی، دانی که من نظاره ای دارم نمی دانم، حکیما، دل کجا شد در جگر خوردن ببینی در غریبستان یکی آواره ای دارم برآمد دودم از جان، چند سوزم زین دل پاره مسلمانان، نه دل دارم که آتش پاره ای دارم چو خاک خفتگان رفتم به رخ، و اکنون که حاصل شد چگونه بر چنان یاری چنین رخساره ای دارم؟ ز آه خسروش، یارب نگیری گر چه آن نادان نیارد هیچ گه در دل که من بیچاره ای دارم امیر خسرو دهلوی