کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نگارا، عزم آن دارم که جان در پایت افشانم

    به بوسه از لب شیرین تو انصاف بستانم

    مرا تا داده ای رخصت که گه گه می گذر در ره

    چنانم کشتی از شادی که ره رفتن نمی دانم

    میسر نیست کز زلف تو سوی خود کشم مویی

    اگر چه روزگاری شد که در دنباله آنم

    مسلمان نیستم، گر نیست زلفت کافر مطلق

    که کافر می کند آن را که می گوید مسلمانم

    مرا با آنکه نگذارند گرد کوی تو گشتن

    همی خواهم که خود را بر سر کویت بگردانم

    بسی کوشم که پای خود کشم در گوشه عزلت

    ولی مطلق نمی دارد غمت دست از گریبانم

    چو من با دیدن رویت بدینسانم که می بینی

    مبادا ساعتی کز دیدن رویت جدا مانم

    به هر جایی که بنشینم ز عنوان وفای تو

    نخواهم نامه ای تا از جگر خوانی نیفشانم

    چو خو کردم در آب دیده از دریا نیندیشم

    چو مرغابی شدم، اکنون چه باک از موج طوفانم!

    تو مست ناز اگر آگه نه ای از روزگار من

    ز خسرو پرس کت وا گوید از حال پریشانم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha