امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵۷: نگارا، عزم آن دارم که جان در پایت افشانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگارا، عزم آن دارم که جان در پایت افشانم به بوسه از لب شیرین تو انصاف بستانم مرا تا داده ای رخصت که گه گه می گذر در ره چنانم کشتی از شادی که ره رفتن نمی دانم میسر نیست کز زلف تو سوی خود کشم مویی اگر چه روزگاری شد که در دنباله آنم مسلمان نیستم، گر نیست زلفت کافر مطلق که کافر می کند آن را که می گوید مسلمانم مرا با آنکه نگذارند گرد کوی تو گشتن همی خواهم که خود را بر سر کویت بگردانم بسی کوشم که پای خود کشم در گوشه عزلت ولی مطلق نمی دارد غمت دست از گریبانم چو من با دیدن رویت بدینسانم که می بینی مبادا ساعتی کز دیدن رویت جدا مانم به هر جایی که بنشینم ز عنوان وفای تو نخواهم نامه ای تا از جگر خوانی نیفشانم چو خو کردم در آب دیده از دریا نیندیشم چو مرغابی شدم، اکنون چه باک از موج طوفانم! تو مست ناز اگر آگه نه ای از روزگار من ز خسرو پرس کت وا گوید از حال پریشانم امیر خسرو دهلوی