به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
کرشمه های سر زلف در بنا گوشش
حدیث درد دلم ره نداد در گوشش
بیا که سر به فدایت نهاده ام، ورنه
چنین عزیز ندارم نهاده بر دوشش
نگو که غمزه من خون کس نمی ریزد
تو یاد می ده اگر می شود فراموشش
دلم ز پختن سودای وصل سوخته شد
که هیچ پخته نشد کار من به صد جوشش
ز عشق دیدن رویت بمرد و سیر ندید
که گاه دیدن رویت ز دل بشد هوشش
شد آتشم به جهان روشن و چرا نرود؟
که می کنم به تن همچو کاه خس پوشش
به ناشناختگان بیند و نظر نبود
به صد شناخت درین مستمند مدهوشش
چنان شدم که نبیند مرا و نشناسد
اگر شبی به غلط در کشم در آغوشش
به جور و تلخی هجر تو چون شکر، خسرو
حلاوتی ست دران باده تا ابد نوشش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.