به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آنکه از جان دوست تر می دارمش
گر مرا بگذاشت من نگذارمش
دل بدو دارم ز من رنجید و رفت
می دهم جان تا مگر باز آرمش
آنکه در خون دل من خسته است
من دو چشم خویش می پندارمش
قالب بی روح دارم، می برم
تا به خاک کوی او بسپارمش
می دهم جان روز و شب در کوی دوست
گوهری زین بیش اگر در کارمش
روی در پای تو می مالم، مرنج
گر به روی سخت خود می آرمش
گر چه رویش داد بر بادم چو زلف
همچنان جانب نگه می دارمش
گر چه هست او یار من، من یار او
من کجا یارم که گویم یارمش!
هیچ رحمی نیست بر بیمار خویش
آن طبیبی را که من بیمارمش
با دل خود گفتم او را، چیستی؟
گفت خسرو، او گل و من خارمش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.