کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نماز شام که آن مه مرا جمال نمود

    ز نقش ابرو دیوانه را هلال نمود

    ز بس که روز و شبم در خیال اینم کشت

    که شب گذشت به پیش و مرا خیال نمود

    ندانمش ز کجا پرسش دلم می کرد

    دوید گریه خونین ز چشم و حال نمود

    دلم ببرد، گرفتم که دزد دل بنما

    به ناز خنده دزدیده کرد و خال نمود

    ز حال گم شدگان درش خبر جستم

    به خاک ره خس و خاشاک پایمال نمود

    رقیب گفت که یاد تو می کند گه گاه

    مرا ز بخت بد خویشتن محال نمود

    ترا به خواب تنعم چه آگهی زان شب؟

    که در فراق تو خاطر هزار سال نمود

    نوید تیغ سیاست ز چون تو سلطانی

    سعادتی ست که درویش راجمال نمود

    نظاره تو زد آتش به جان خسرو، از آنک

    ز دور تشنه تفتیده را زلال نمود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha