کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود

    آن بیوفای عهد شکن را سفر شود

    کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت

    نزدیک بود کز تن من، جان به در شود

    او می رود چو جان و مرا هست بیم آن

    کو بر سرم نیابد و عمرم به سر شود

    کو قاصدی که بر دل من دل بسوزدش

    تا سوی آن خلاصه جان و جگر شود

    لیکن خبر چگونه رساند به سوی من

    قاصد که هم ز دیدن او بی خبر شود

    گویی مه دو هفته بدیدش که هر شبی

    بیگانه تر برآید و باریکتر شود

    بی او جهان، دو چشم ندارم، که بنگرم

    بیرون کشم دو دیده، اگر دست در شود

    ای آب دیده، این دل پر خون ببر ز من

    در پای او فگن، مگرش دل دگر شود

    گر تا به لب رسید فلان را ز دیده آب

    زان بیشتر بپای که بالای سر شود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha