امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۶۷: ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود آن بیوفای عهد شکن را سفر شود کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت نزدیک بود کز تن من، جان به در شود او می رود چو جان و مرا هست بیم آن کو بر سرم نیابد و عمرم به سر شود کو قاصدی که بر دل من دل بسوزدش تا سوی آن خلاصه جان و جگر شود لیکن خبر چگونه رساند به سوی من قاصد که هم ز دیدن او بی خبر شود گویی مه دو هفته بدیدش که هر شبی بیگانه تر برآید و باریکتر شود بی او جهان، دو چشم ندارم، که بنگرم بیرون کشم دو دیده، اگر دست در شود ای آب دیده، این دل پر خون ببر ز من در پای او فگن، مگرش دل دگر شود گر تا به لب رسید فلان را ز دیده آب زان بیشتر بپای که بالای سر شود امیر خسرو دهلوی