کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سر زلف تو یاری را نشاید

    که دشمن دوست داری را نشاید

    اگر چه زلفت آرد تاب بازی

    ولی باد بهاری را نشاید

    دلا، خود را به چشم او مده، زانک

    مقام استواری را نشاید

    حریفش بوده ام شب مگری، ای چشم

    که این شربت خماری را نشاید

    به جان کندن رها کن نیم کشته

    که این تن زخم کاری را نشاید

    خرابم کرد چشمت، راست گفتند

    که ترک مست یاری را نشاید

    مران از در که خسرو بنده تست

    عزیزش کن که خواری را نشاید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha