کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید

    دل به مقصود خود المنت لله برسید

    باز می گفتمی افسانه هجران با خویش

    تا بدان لحظه که بالای سرم مه برسید

    از پی کوری آن کس که نیارد دیدن

    مژده نور بصر بر من آگه برسید

    آمد آن روشنی چشم به استقبالش

    مردم دیده روان تا به سر ره برسید

    آمد آن ساده زنخ، بر من بیهوش زد آب

    بر من تشنه نگه کن که چسان چه برسید؟

    گریه بر سوز منش آمده بر سوختگان

    آن چه باران کرم بود که ناگه برسید

    دل ستد از من بیمار و به پرسش نامد

    چون خبر یافت که جان می دهم، آنگه برسید

    می کشیدم سر زلفش ز قفا جانب روی

    تا شب تار به نزدیک سحرگه برسید

    خسروا، گر رسد ابله به بهشتی چه عجب؟

    عجب این بین که بهشتی سوی ابله برسید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha