امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۰۱: دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش ناگه به من دلشده آن مه برسید دل به مقصود خود المنت لله برسید باز می گفتمی افسانه هجران با خویش تا بدان لحظه که بالای سرم مه برسید از پی کوری آن کس که نیارد دیدن مژده نور بصر بر من آگه برسید آمد آن روشنی چشم به استقبالش مردم دیده روان تا به سر ره برسید آمد آن ساده زنخ، بر من بیهوش زد آب بر من تشنه نگه کن که چسان چه برسید؟ گریه بر سوز منش آمده بر سوختگان آن چه باران کرم بود که ناگه برسید دل ستد از من بیمار و به پرسش نامد چون خبر یافت که جان می دهم، آنگه برسید می کشیدم سر زلفش ز قفا جانب روی تا شب تار به نزدیک سحرگه برسید خسروا، گر رسد ابله به بهشتی چه عجب؟ عجب این بین که بهشتی سوی ابله برسید امیر خسرو دهلوی