کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ما را نکردی گر حلال از لب شراب ناب خود

    باری بهل کن یک نظر وقتی در آن جلاب خود

    من خود ز بس بی طاقتی می خواهم از تو خنده ای

    لیکن تو خنده من بکن در گردن عناب خود

    خلقی ز مهتاب رخت شبها به ناله چون سگان

    تو خوش به بازی و کشی چون طفل در مهتاب خود

    نزدیک شد جان دادنم، آخر چه کم گردد ز تو؟

    گر یک نظر ضایع کنی، بر عاشق بی تاب خود

    بر آستانت گه گهی چوبی ز دربان خورده ام

    درویش بدخو کرده را فتحی ببخش از باب خود

    بسیار عاشق خاک شد در کویت، از اشکم مکش

    بگذار گردی زان طرف بر طره پر تاب خود

    خوش خفتمی زین پیش تا خاک درت شد بر سرم

    در خاک می جویم کنون هم می نیابم آب خود

    هم چشم بستم از جهان، هم دل گسستم از بتان

    خونابه چشم و دلم هم همچنان بر آب خود

    چون در حق عشاق خود، از غمزه دادی داد خود

    بر جان خسرو هم بنه آن دشنه قصاب خود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha